نتایج جستجو برای عبارت :

هیچوقت اتوبوس اشتباهی رو سوار نشو!

 امروز صبح, با اکراه جمع کردم و سوار اتوبوس شدم اومدم دانشگاه,تا اخرین جلسه کلاس اندیشه رو شرکت کنم,همینکه  میخواستم سوار اتوبوس بشم ,اشک هایم سرازیر شد ,,,, هیراد بغلم کرد ,اما آروم نشدم .ساعت یک رفتم کلاس اندیشه و خداروشکر تموم شد.
 
از صبح تا حالا مدام دارم غر میزنم,منتظرم این مهمونای هم اتاقی های پررو ام برن تا بخوابم... .
سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به خاطر کارهای اضافه بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید.او که بسیار خسته بود به خودش گفت: تا اتوبوس بیاید، کمی بخوابم. بیست دقیقه بعد، اتوبوس آمد. این اتوبوس دو طبقه بود. سم وقتی دید در طبقه دوم کسی نیست بسیار خوشحال شد و گفت: آه می توانم دراز بکشم و کمی بخوابم.
او سوار اتوبوس شد و در حالی است که به طبقه دوم می رفت، پیرمردی که کنار در اتوبوس نشسته بود به او گفت: بالا نرو، بسیار خطرناک است.
 
سم ایستاد. از قیاق
بعد از رزرو بلیط اتوبوس نسخه الکترونیکی بلیط به ایمیل مسافر پست می شود. با دانلود این نسخه از ایمیل خود میتوانید بلیط را پرینت گرفته و نزد خود نگه دارید. البته چندان نیاز نیست حتما این کار را انجام دهید . نیم ساعت قبل از سوار شده به اتوبوس هم می توانید با مراجعه به پایانه مورد نظر قبوض بلیط خود را دریافت کنید. 
 
اتوبوس یکی از قدیمی ترین وسیله نقلیه عمومی می باشد که هنوز هم دارای طرفداران زیادی است. سفر با اتوبوس ویژگی ها و مزایای زیادی دارد که
** این مطالب مربوط به اسفند 97 هست ولی اون موقع نتونستم بیام بنویسم. الان می نویسم (4فروردین 98)

چهارشنبه 22 اسفند شد. بچه های اردوجهادی ساعت یک و بیست و پنج دقیقه ظهر بلیط قطار داشتند برا بندرعباس. منم ساعت5 بلیط داشتم برا شهرمون.
یدونه کلاس 8تا 10 صبحم رو نرفتم. مهدی رمضا... دو روز زودتر رفته بود منطقه. از همون صبح رفتیم و وسایل فرهنگی رو که پسته بندی رکده بودیم رو سوار نیسان کردیم تا بره منطقه. وسایل تدارکات و عمرانی هم سوار نیسان شد. اتوبوس اومد و من
دلم برای نوشتن تنگ میشه! بیشتر از نوشتن برای لحظه های مکث زندگی دلتنگم
دوست دارم بازم یه دفتری داشته باشم که خیلی بهم حس نوشتن بده و از دیدنش خوشحال بشم! راستی چه قدر شهر بدون اتوبوس ها دلگیر شده! البته شهر رو هم فقط توی فاصله ای که توی اسنپ نشستم می بینم! هیچ کجا مثل صندلی های اتوبوس برای تماشای یه شهر خوب نیست ...
 
آدم تا وقتی تنهاست لحظه ها انگار با تامل و زور می گذرن ، اما وقتی تنها نیستی انگار سوار هواپیما شده باشی! همه چیز تند می گذره! 
♦️جزییات اجرای فاصله‌گذاری اجتماعی در اتوبوس‌ها از شنبه/ رزرو صندلی اتوبوس دربستی 
مدیرعامل شرکت واحد اتوبوسرانی شهر تهران:
از روز شنبه مسافران با علامت‌هایی بر روی صندلی‌های اتوبوس مواجه می شوند.
بر روی صندلی‌های ۲تایی، تنها یک نفر می‌تواند بنشیند و صندلی خالی نیز با علامت مشخص می شود؛ همچنین در کف اتوبوس‌ها علامتی نصب خواهد شد که مردم را به رعایت فاصله گذاری اجتماعی دعوت می کند.
اگر اتوبوس، دارای مسافران زیادی بود، مردم از سوار شد
۵
مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند. در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.
او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.
مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود. روز بعد هم دوباره همین
همه جا را سر و صدا دربرگرفته بود. هم همه فضا را آکنده بود. هر کسی حرفی می­زد. زنی میان­سال از دغدغه­ های خرج و مخارج زندگی می­گفت، زنی دیگر درباره بچه­اش سخن می­گفت. مردی از مریضی­اش حرف می­زد و پیرمردی از تنهایی­اش دم می­زد.همگی جویای همدمی در اتوبوس بودند اما من تنها به سخنان­شان گوش فرا می­دادم تا شاید به این شیوه در زندگی آن­ها زندگی کنم لحظه های زندگی آدمیان مانند کتابی عظیم است که هر ورق آن وسعتی به پهنای فاصله من با ستارگان دارد.همه جا
صبح که از خونه زدم بیرون به امید سوار شدن اتوبوس خط واحد، پول نقد زیادی همراه خودم نبرده بودم. از شانس  بدم یا بهتره بگم بی برنامه گی  شرکت اتوبوس رانی اتوبوسی نبود و مجبور شدم با تاکسی برم نادری اونجا هم تا مسیر بعدی باید تاکسی سوار میشدم. عجب بارونی گرفته بود پول تاکسی هم که نداشتم! بلاخره عابر بانک یافتم و پول نقد گرفتم و بدو بدو سوار تاکسی شدم. بارون توی مسیر وحشتناک شده بود  اصلا روبرو دیده نمیشد! راننده پسر جوونی بود منم بدون چتر تا در دف
به گزارش همشهری آنلاین امروز سایت «independent» انگلیس بخش جدیدی از مصاحبت های دیروز متصرف ایرلندی پرسپولیس را منتشر کرد. استوکس تو این بخش بوسیله روایت تادیب شدنش از سوی روی کین داخل زمان حضورش درون ساندرلند می پردازد. استوکس درباره این ماجرا، گفت: نصیب به دلیل تاخیر یک دقیقه ای اتوبوس آویشن را از مشت دادم. وقتی به باشگاه رسیدم، دیدم اتوبوس درهایش ودیعه شد و حرکت کرد. دیدم که درهای اتوبوس آویشن باز بود اما روی کین(سرمربی وقت) بوسیله راننده اجاز
سلام
یک مقاله در مورد ردیاب اتوبوس (vndhf hj,f,s) و کاربرد های آن در ترمینال های مسافر بری در سایت جیپیران نوشته شده. برای مشاهده ردیاب اتوبوس و قیمت ردیاب روی لینک زیر کلیک کنید.
ردیاب اتوبوس یکی از انواع ردیاب خودرو ماهواره ای است. که مختص اتوبوس های بین شهری و سیستم میدیریت ناوگان اتوبوس رانی ساخته شده. همچنین نرم افزار ردیابی اتوبوس با امکانات کاربردی بررسی شده است.
ردیاب جی پی اس اتوبوس هشدار های مورد نیاز را به مالکان اتوبوس و یا شرکت های مسا
به هرحال دیر یا زود به ما می‌رسند. امیدها، آرزوها، امیال، معجزه‌ها، جادوها، تمام آنچه می‌خواهیم و گهگاهی امید به دست آوردن‌شان یا یأس از دست دادن‌شان  باعث خارش روح‌مان می‌شود.همه‌شان مثل راننده اتوبوس‌های وراج در همان ایستگاه اول ایستاده‌اند و حواسشان به مسافران منتظر در ایستگاه‌ها نیست.اما آخرش که چه؟به هرحال باید حرکت کنند و مسافران‌شان را سوار کنند!  
راستش ته دلم میدونستم که دوباره میبینمش، برای همین وقتی سوار اتوبوس شد چند لحظه بعد، از پله های اتوبوس رفتم بالا، تا مطمئن شم جایی که نشسته راحته. نشسته بود کنار یه زن چادری، حواسش نبود، سرش تو گوشی بود. نگاهش کردم و اومدم پایین ...بعدا گفت که زن چادری بهش گفته که آقاتون اومده بود بالا، انگاری باهاتون کار داشته... 
حالا که خوب فکر میکنم اون روز فقط برای اینکه خیالم راحت بشه نیومدم بالا مثل وقتی بود که میری سراغ یخچال، درشو بی دلیل باز می‌کنی و
 
 
  از بیمارستان که بیرون زدم تا سر خیابان و ایستگاه اتوبوس پیاده رفتم. ظهر بود و مردم از هر نوع و سنی در خیابان بودند. یک روشنایی ملایم در هوا پخش بود. چشمم به میوه‌فروشی پشت ایستگاه افتاد. به قفسه انارهای نسبتا کوچک که بالایش با یک مقوای کوچک و نوشته رویش معرفی‌شان کرده بود: انار دانه سیاه شیراز. نمیدانم چه شد، یک آن مزه انار به دهانم آمد. نمیدانم برای کی بود ولی انگار طعم بچگی میداد. اتوبوس رسید ولی اتوبوس مورد نظر من نبود. منتظر ایستادم. د
یک روانشناس می گفت که مسیر های مختلف زندگی مثل اتوبوس هایی هستند که امکان داره تا قسمتی از مسیر در کنار هم حرکت کنن ولی یکم که جلوتر بریم مسیر ها متفاوت و جدا از هم خواهند بود. مسئله اصلی اینه که ما تو اتوبوس خودمون باقی بمونیم و وارد اتوبوس و مسیر دیگه ای نشیم. در واقع کلید اصلی موفقیت پافشاری و اصرار بر مسیری هست که توش قرار داریم.
 
الان من در موقعیتی هستم که خیلی وسوسه میشم تا سوار اتوبوس دیگه ای بشم، شاید چون اون اتوبوس و مسیر به نظرم جذاب
وای شارژ گوشیم داره تموم میشه :|
...
سوار اتوبوس شدم مای کازین ریچل رو پلی کردم 
از اتوبوس پیاده شدم
باروون میومد 
سوار مترو شدم
رسیدم قلهک
بارون شدید شده بود
اهنگ الکیِ سارا رو پلی کردم 
با جدیت تمام راه میرفتم
و روسری و چادرم زیر بارون خیس خالی شده بود 
از عمق وجودم به بارونی هایی که ادما پوشیدا بودن حسرت میخوردم
اخه چطور ممکنه :|
به هرچی که به ذهنم میرسید فکر میکردم
یاد دیروز تو دانشگاه افتادم 
و با همان جدیت یهو میخندیدم 
در این حد که نگاه حم
خیابان کمی شلوغ بود و آقای یوسفی، راننده اتوبوس شهری را هر چند از گاهی پا به ترمز می کرد. به هر ایستگاهی هم که می رسید، تعدادی مسافر از لابه لای هم، سوار و پیاده می شدند و با هر بار باز و بسته شدن در، سوز و سرمای پاییزی به داخل اتوبوس راه می یافت. آسمان نیمه ابری بود و خورشید سعی می کرد که خود را از لا به لای ابرها بیرون بکشد و نور و گرمای ضعیف اش را از شیشه ی اتوبوس به داخل آن عبور دهد. روی سومین تک صندلی ردیف زنانه نشسته بودم.آقای یوسفی را می دیدم
 
ساعت دوازده شب سوار اتوبوس شدیم و صبح حول و حوش ساعت هفت صبح اصفهان بودیم .
با ترانه معروف میخوام بِرم به اصفهان که از پخش کننده راننده صدایش به گوش می رسید و در حالیکه گردنردیم بخاطر خواب بر روی صندلی اتوبوس کاملا خشک شده بود و حرکت نمی کرد بیدار شدم بالاخره در نصف جهان بودیم!
شاید باورتان نشود ؛ سالها بود که می خواستم به اصفهان بروم و هرگز فرصت و شرایطش پیش نیامده بود.
حالا اگه به حساب خلوتی صبح جمعه ها نگذاریم اولین چیزی که در بدو ورود نظرم
خب سوار اتوبوس شدم و منتظرم که راه بیفته ..از طرفی برای این و هفته ی کوفتی اونقدررر استرس دارم که میترسم همین استرس کار دستم بده..اما از یه طرف دیگه خوشحالم که دارم بر میگردم به اتاقم ..پیش خواهرم و کتابام..احتمالن برم کتابخونه ..ولی الان که تو اتوبوس نشستم حس خیلی خوبی دارم ..این سفر های شبانه رو دوست دارم ..پر از سکوت ..پر از رمز و راز.اینا اولین تجربه های من از تنها سفر کردن هستند...امیدوارم فقط این دو هفته فرجه ها و امتحاناتم تا بیست و سه دی به خی
خب سوار اتوبوس شدم و منتظرم که راه بیفته ..از طرفی برای این و هفته ی کوفتی اونقدررر استرس دارم که میترسم همین استرس کار دستم بده..اما از یه طرف دیگه خوشحالم که دارم بر میگردم به اتاقم ..پیش خواهرم و کتابام..احتمالن برم کتابخونه ..ولی الان که تو اتوبوس نشستم حس خیلی خوبی دارم ..این سفر های شبانه رو دوست دارم ..پر از سکوت ..پر از رمز و راز.اینا اولین تجربه های من از تنها سفر کردن هستند...امیدوارم فقط این دو هفته فرجه ها و امتحاناتم تا بیست و سه دی به خی
تو اوج گرما
یه ساعت دو دو تا چارتا میکنم که با مترو برم یا اتوبوس
و مترو رو انتخاب میکنم به خاطر کولرش
به این فک میکنم که باید دور دنیا بچرخم تا برسم خونه
و تهش میگم به درک! بهتر از گرمای اتوبوس و معطلیشه...
بعد همینطور که با مهدیس داریم سینه کش افتاب میریم سمت بیارتی و ایستگاه مترو 
یه دفعه اتوبوس بهشتی صادقیه ( تک اتوبوس زرد کولر دار این خط ) از جلوم رد میشه و میپرم بالا ! 
میرم ته اتوبوس میشینم و پرده رو میکشم و از نور افتاب و سرمای کولر لذت میبر
 
سلام 
من میخوام اتوبوس سوار شم ولی  واقعا نمیدونم تنها مسافرت کردن چه طعمی داره و آستانه ی تحملم چقدره ؟!  
سوالم اینکه
 کسانی که مسیرهای طولانی سوار اتوبوس شدند (بخصوص خانم ها) تابحال شده تنهایی رفت و آمد کنید ،؟!
اگر آره چه حسی داشتین ؟! 
خود من چون تابحال مسافتی به این مقدار تابحال نرفتم از اولش بگم دلهره و ترسی روح و ذهنم رو فرا گرفته !
بماند از همین الان پا دردش رو هم گرفتم :(
درد عضلانی که میدونم میگیرم .
 و بنظرم هیچ چیز به اندازه استرسش
آروم آروم جوری که خواب بچه هایی که بغل مادراشون بودن نپره تو ایستگاه یکی مونده به آخر نگه داشت . یک خانم مسن اومد جلوی در راننده و قبض گازش که یه کاغذی_ که میخورد بهش اخطار قطع باشه _بهش چسبیده بود  رو نشون راننده داد و گفت: آدرسش رو ببین ! چه خطی میره این جا؟ راننده اتوبوس همون طور که نشسته خم میشه سمت در راننده ،که خانم مسن پایینش واستاده ، برگه رو با دقت یه نسخه شناس که دنبال علائمی برای تایید نظریش میگرده نگاه میکنه ، اول زیر لب چیزی میگه که ا
سگ باهوش

قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد. سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد. 
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد. 
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند. 
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه
برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره
جوک جدید
اگر دنیارو مثل یک اتوبوس در نظر بگیریم 
ردیف اول  و دوم سوئیس و انگلیس نشستن
ردیف سوم و بعدیا هم که امریکا و عربا 
اگه فکر کردین ما تو صندوق عقب نشستیم اشتباه میکنید اتوبوس صندوق عقب نداره ما داریم دنبال اتوبوس میدویم :)
فصل اول: دیدار
همسرم فواد با کلی دلتنگی مرا به ترمینال جنوب رساند تا برای رفتن به دانشگاه راهی قم شوم. همین که وارد ترمینال شدم مرا به روزهایی برد که تنهایی، تنها همسفرم بود در این جاده غربت. لحظه ای را به یاد آوردم که تا خود قم به فواد پیامک می دادم و اشک می ریختم. 
فواد مرا تا پای اتوبوس رساند و سوار که شدم از پشت شیشه با چشمهایش مرا بدرقه کرد و رفت تا غصه چشم هایم بی تابش نکند. اتوبوس هنوز چند صندلی خالی داشت، راننده بدصدا هم با صدای بلند مسافر
لیست سایت‌های داخلی برای گرفتن بلیت اتوبوس با اینترنت ملی 
 
پایانه اولین و معتبرترین سامانه خرید و رزرو بلیط اتوبوس و قطا
 
سفر 724 آسان ترین راه رزرو و خرید بلیط اتوبوس
 
بلیط اتوبوس | مستر بلیط سامانه خرید اینترنتی بلیط اتوبوس
 
خرید اینترنتی بلیط اتوبوس | سایت علی بابا
 
 
 
 
 
لینک کانال
لینک گروه
لینک وب   
 
با ما بروز باشید
رویِ صندلی اتوبوس نشسته بودم و تقریباً کسی‌هم وسطِ اتوبوس سَرِپا نبود. تو ایستگاه بعدی مردی پا به سن گذاشته با چهره‌ای جا افتاده و ریشی از تَه زده و سبیلی کاملاً مردانۀ مردانه واردِ اتوبوس شد. کُلاهِ نمدی قهوه‌ای رنگی رویِ سرش داشت که گوش‌هایش را نمی‌پوشاند. چندین نفر بُلند شدند و جایشان را به‌او تعارف کردند ولی مرد قاطعانه نپذیرفت! من فقط نگاه می‌کردم. با خودم گفتم:«تعارف را کنار بذار مرد! بنشین رویِ یکی از صندلی‌ها!» اتوبوس حرکت کرد و
تا سه ماه پیش می تونستم گه گداری از تپ سی یا اسنپ استفاده کنم ولی تازگی ها قیمت هاشون عجیب رفته بالا! برای همین توفیق اجباری داشتم که بیشتر سوار اتوبوس بشم. ولی این مورد همیشه منو آزار میده چرا ده ثانیه دیر به اتوبوس رسیدم یا چرا باید بیست دقیقه وایسم تا اتوبوس بعدی بیاد. این بود که همون لحظات این ایده استارت آپ اتوبوسی به ذهنم رسید.
داستان خیلی ساده است. کافی است یک ردیاب مشابه این شرکت ردیاب ایده آل روی اتوبوسها نصب بشه که موقعیتشون را به صور
سال قبل هم همینطور شد. در چشم بر هم زدنی سه هفته از اولین ماه سال رو هم پشت سرگذاشتیم.
یادمه قبل عید همش داشتیم روزها رو میشمردیم که چقدر طول میکشه برسیم به پیک این بیماری همه گیر -اسمش رو نبر- و اوضاع روبراه میشه.
الان دیگه یک هفته هم از اون نقطه ی پیکی که ترسیم کرده بودند هم گذشته.
الان دو ماه هست که سوار اتوبوس نشدم. من مسافت های توی شهر رو با اتوبوس جابه جا میشم.
الان دو ماه هست که اون مسیر خلوت همیشگی رو پیاده روی نکردم.
الان دو ماه هست که کتابف
 عنوان این پست رو شما بگید؟
اکثر شغلهایی که وجود داره علاوه بر بعد شغلی که داره یه بعد اون به منظور رفاه حال مردم  هم داره اما
متاسفانه اون بعد رفاه حال مردم  نادیده گرفته میشه وفقط هدف شده کسب سود منفعت خودشخص
مثلا همین وسائل نقلیه عمومی رو .حالا شهرهای بزرگ خوبه خط بندی هستند ول شهرهای کوچک نه
هرکی هرمسیر بخواد میره دیگه بقیه هم هیچ حالا این به کنار اون مسیری هم که نمیره  به مشتریش
میگه اگه فلان قیمت بدی میبرم خداییش این انصافه که تاکسی دار
تقریبا سه روز تو یزد موندیم. روز اول به دیدار با خانواده برادر همسر گذشت. روز دوم یه دوری توی یزد زدیم و قرار بود روز سوم بعد از ناهار به سمت استهبان حرکت کنیم.
از اونجایی که استهبان اتوبوس مستقیم نداشت باید بلیط نیریز میگرفتیم. صبح همسر بی‌حال بود. اینترنتو هم که چک کردیم دیدیم برای نیریز بلیط ساعت ۷ میاره، که یعنی حدود یک و نیم دو نصف شب میرسیدیم. اولش فک کردیم دیر اقدام کردیم و اتوبوس ساعت ۲ پر شده، بعد دیدیم خوش‌شانسی ما بیشتر از این حرفا
مردی میانسال در اتوبوس واحد نشسته بود
از این و آن می پرسید: ببخشین ایستگاه آخر این اتوبوس کجاست؟ اونجا مسجد هم هست؟
پرسیدند: چی شده؟ چرا ایستگاه آخر؟ چرا مسجد؟
...
مرد میانسال پاسخ داد: من بیکار شدم. نمی خوام زنم و بچه هام متوجه بشن و شرمنده اون ها بشم.
با اتوبوس واحد وقت می گذرونم و تو مسجدها بی دلیل می نشینم تا شب بشه و وقتی همه خوابن برم خونه.
...
خیلی دلم رو سوزند. طفلکی
 
 
 
پیرمرد روی صندلی نشست و خوب که جاگیر شد گفت: آقای راننده من صادقیه پیاده میشم.
راننده: پدر جان ما میریم متروی ارم سبز.
پیرمرد: خب منو صادقیه پیاده کن.
راننده : ما اصلا صادقیه نمیریم.
پیرمرد : پس من چیکار کنم؟
راننده در حال پیچیدن داخل ستاری : ایستگاه بعدی پیاده شو، سوار ماشینای صادقیه بشو.
پیرمرد بلند شد و رفت جلو کنار راننده ایستاد. به ایستگاه نزدیک شدند، یک اتوبوس در ایستگاه مشغول سوار و پیاده کردن مسافر بود.
راننده : پدر جان باید سوار این
اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا به دست پیاده می رود .مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد. او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!
مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می دید، دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :اسب را بردم ... 
و با اسب گریخت!


ادامه مطلب
یک شب تصمیم گرفتم که سوار اتوبوس شوم و بروم 
 اول فکر میکردم که چمدان نیاز است ولی نبود یک کوله کوچک برداشتم و روی میز گذاشتم.
خیره شدم به دیوار ؛ چقدر عکس، چقدر خاطره حالا کدامشان را بردارم ؟!
دست هایم را قلاب کردم اولی را رد دادم دومی را نادیده گرفتم به سومی که رسیدم چشم هایم را بستم میدانستم بردنشان داغ دلم را تازه میکند بیخیال شدم
جلو تر که رفتم به سیزدهمی رسیدم ، عکس دست جمعی شان بود عکاس هم من بودم لبخند میزدند و دست گردن هم انداخته بودن
اتوبوس‌های شهری وقتی کهنه و مستعمل می‌شوند در موارد عجیب‌وغریبی مورداستفاده قرار می‌گیرند. یکی از عجیب‌ترین این موارد تبدیل اتوبوس بنز 302 به کامیون است! در این اتوبوس سقف قسمت عقبی بریده ‌شده و فضایی مسطح برای حمل بار تعبیه شده است؛ بنابراین اتوبوس 302 با تغییر کاربری تبدیل به یک کامیون موتورعقب شده که به جابجایی تانکر گازوئیل مشغول است
یک شب تصمیم گرفتم که سوار اتوبوس شوم و بروم 
 اول فکر میکردم که چمدان نیاز است ولی نبود یک کوله کوچک برداشتم و روی میز گذاشتم.
خیره شدم به دیوار ؛ چقدر عکس، چقدر خاطره حالا کدامشان را بردارم ؟!
دست هایم را قلاب کردم اولی را رد دادم دومی را نادیده گرفتم به سومی که رسیدم چشم هایم را بستم میدانستم بردنشان داغ دلم را تازه میکند بیخیال شدم
جلو تر که رفتم به سیزدهمی رسیدم ، عکس دست جمعی شان بود عکاس هم من بودم لبخند میزدند و دست گردن هم انداخته بودن
امروز چه روزی بود اصن انگار قسمت نبود برم کلاس :/ لباسام پوشیدم رفتم کفشم بپوشم نبود.همه جارو گشتم نبود.زنگ زدم مامانم گفتم کفشام کجا؟ گف جا کفشی دیدم نبود بعد گفتم مامان یکم بیشتر فک کن یهو گف تو انباری :///// رفتم تو انباری اونجا بود. خلاصه که ۱۰ وقتم اینجوری گرفته شد.بعد اتوبوس اول که سوار شدم وسط راه خراب شد و خاموش کرد بعد دیرم شده بود. خواستم اسنپ بگیرم که چون به هیچی و هیچکی اعتماد ندارم زنگ زدم به مامانم اطلاع بدم که اگر ربوده شدم بدونن چجو
شنبه با جناب برادر پاشدیم رفتیم دکتر . برگشتنی یه چند قطره ای از بینی مبارک مان خون اومد . سوار اتوبوس شده بودیم ، توی قسمت مردونه وایساده بودیم ، داداش بزرگه پرسید خوبی ؟ گفتم نه ! و همون طور که بازوش رو گرفته بودم سرم رو به سینه ش تکیه دادم و بهش گفتم دارم غش میکنم . ( احتمالا حضار پیش خودشون گفتن اَه اَه خجالتم خوب چیزیه این جلافت ها توی ملاء عام ؟؟؟ ) فکر کنم چند ثانیه بعد من کف اتوبوس بودم داداش بزرگه دستمو گرفته بود میگفت خوبی ؟؟ گفتم آره خوب
این هفته واقعا بد بود واقعااا... از شنبه اش شروع شد تا امروز که چهار شنبه است:/
شنبه یک گندی زدم که هم خودم ناراحت شدم و هم یک نفر دیگه و از این بابت کلا شب شنبه کلا به ناراحتی و عذاب و جدان گذشت ولی صبح روز یکشنبه حل شد ولی باز عصر روز یکشنبه تو اتوبوس دعوا شد و هنینطور روز دوشنبه سر اینکه خانمهایی که نشسته اند میگن نخندین/یواش حرف بزنین/حرف نزنین/ دستتون بهمون نخوره/پاتون بهمون نخوره/کیفتون بهمون نخوره و... کلا نه جا داشتیم بشینیم نه اجازه داشتیم
سوار اتوبوس شهری بودم. به این فکر افتادم که بد رانندگی کردن راننده اتوبوس چقدر بر اصطحلاک اتوبوس تاثیرگذار است. ابعاد اجتماعی و فرهنگی و قانونی قضیه به کنار. انسان زمانی که چشمی بالای سر خود نبیند قطعا سرکشی می کند در هر جایگاه و مقامی. 
با این سامانه بلیت الکترونیکی که برای اتوبوس های درون شهری راه افتاده، خیلی از مشکلات حل شده و خیلی دیگر با همین سامانه و اندکی شعور مدیریت قابلیت حل دارد. از مشکلات حل شده می توان به نبود پول خرد و مکانیزه شد
امروز یه روز فوق العاده بود واسم و از صبح با اینکه حالم روبراه نبود و بدن درد شدیدی داشتم همش ذوق کلاس بعدازظهر رو داشتم و نگاهم به ساعت بود.
تا اینکه راه افتادم برای کلاس، ساعت حدود یک و نیم بود که سوار اتوبوس شدم به سمت دانشگاه. توی این فکر بودم که حالا زود میرسم و توی گروه پیام گذاشتم هر کی زود رسید به من زنگ بزنه، میخواستم بگم مثلا من خیلی زود میرسم !
تا اینکه اتوبوس از پل فلزی که رد شد دیدم اوه اوه عجب ترافیکی!!! و گفتم عمرا اگه زود برسم و چرا
فکر کنم عاشقش شدم!امروز همه‌چی به هم گره خورد، خواب موندم و سرویس دانشگاه هم دیر رسید. یعنی ساعت ۷ و نیم می‌خواستم برم دانشگاه، شد ساعت ۹ و ۲۳ دقیقه. اتوبوس حرکت کرد و آهنگی که دیشب رضا برام تلگرام کرده بود رو گذاشتم گوش کنم (صداش کنی - شاهین بنان). تا اینکه یکی بدو بدو اومد سمت اتوبوس و من فقط شال سبزش رو دیدم. سوار شد و شاهین بنان خوند "صداش کنی فقط بگه جانم، نگاش کنی بگه دوسِت دارم".فکر کنم عاشقش شدم!من به عشق توی یه نگاه اعتقاد دارم. هرچی هم که
اتوبوس آمبولانس
اتوبوس آمبولانس یکی از امکانات پیشرفته اورژانس پیش بیمارستانی در صحنه حوادث و بحرانها می باشد.
 
این اتوبوس آمبولانسها ویژه حوادث جاده ای و اورژانس 115 بوده و دارای 9 تا ۱۳ تخت برای رسیدگی و درمان حادثه دیدگان حوادث جاده ای و حوادثی چون زلزله و سیل می باشدکه بعضآ  قابلیت افزایش به 15تخت خواب را نیز دارد. یکی از مزایای اتوبوس آمبولانس این است که با تغییراتی در تجهیزات داخلی آن می توان با کمک حداقل 3 دستگاه اتبوس آمبولانس در کنار
 
استاد کاظمی توضیح داد: با نزدیک شدن به فصل سرد و افزایش ذرات آلاینده هوا، وظیفه سازمان است تا با نظارت بر سلامت و ایمنی اتوبوس هایی که در سطح شهر تردد می کنند، سهم خود را در کاهش آلودگی ها ایفا کند.
 
رئیس سازمان حمل و نقل بار و مسافر شهرداری کرج، گفت: با شروع فصل مدرسه، تعداد اتوبوس ها در خطوط پرتردد شهر افزایش می یابد.به گزارش تین نیوز به نقل از ایسنا، مجید استاد کاظمی اظهار کرد: علی رغم این که راه اندازی خطوط اتوبوس ویژه مدارس در قانون مشخص
 
 
با اقدام به موقع مسافران و راننده این اتوبوس به سرعت از وسیله نقلیه تخلیه شدند و به کسی آسیب وارد نشد.
، یک دستگاه اتوبوس مسافربری که از جیرفت به سمت کرمان در حال حرکت بود بامداد امروز در مجاورت تونل آذر دچار حریق شد، با اقدام به موقع مسافران و راننده این اتوبوس به سرعت از وسیله نقلیه تخلیه شدند و به کسی آسیب وارد نشد.
باسلامی دوباره خدمت دوستان جان
قصه اونجایی به پایان رسید که منو پسر عموم عازم تهران شدیم .
من تا لحضه اخری که بخوام پامو تو اتوبوس بذارم از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم ولی لحضه ای که سوار اتوبوس شدم ودرها بسته شد و بسته شدن در منو از خونوادم جدا کرد سخت ترین لحضه زندگیم بود انگار دنیا داشت روی سرم خراب میشد ولی چاره ای جز قبول جدایی نداشتم و باورم شدکه دیگه باید این فراق رو تحمل کنم ،به هر ترتیبی بود مت روی صندلی کنار دست پسر عموم نشتم وتا س
رییس مرکز اورژانس و مدیریت حوادث دانشگاه علوم پزشکی کاشان از مصدوم شدن 16 نفر بر اثر تصادف اتوبوس با کامیون در اتوبان نطنز به کاشان خبر داد. حسین ریاحی اظهار کرد: در ساعت ۲۱:۵۷ دقیقه شامگاه یکشنبه نهم تیرماه تماس مردمی با مرکز ارتباطات اورژانس مبنی بر برخورد یک دستگاه اتوبوس با کامیون در حوالی عوارضی قمصر کاشان دریافت شد.
ادامه مطلب
نام کتاب : آبنبات دارچینینویسنده : مهرداد صدقیانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب در ادامه ی کتاب آبنبات هل دار آماده است که دوره بزرگی محسن را شرح می دهد ،محسن علاوه بر دریا عاشق دختر بزرگتر از خودش می شود که بعد ها می فهمد او ازدواج کرده است .
  این مجموعه در قالب طنز بوده  و دارای « ۳۹۶ » صفحه و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یاهمان سال های (هفتم تا دوازدهم ) می باشد .قطعه ای از کتاب :سوار اتوبوس شدم دیگر برایم مهم نبود که توی بوفه ام و کسی که کنار من تو
سر کوچه‌مان سوار اتوبوس می‌شدیم. می‌دویدم تا روی یک صندلی کنار پنجره بشینم و رد دستم را روی شیشه بگذارم. انگار از یک انفرادی شش روزه برمی‌گشتم و مادرم برای شادباشم روز هفتم مرا می‌برد خانه عمه. منفعتی که اتوبوس برایم داشت و ماشین شخصی بابا نداشت، این بود که وقتی ایستگاه آخر پیاده می‌شدیم باید از روی سه و سه پل می‌گذشتیم. توی هر کدام از آن بریدگی‌های پل می‌ایستادم و با مادرم مرغانی را می‌دیدم که در هوا بال می‌زنند، می‌خوانند و بدنشان ر
از وقتی این فروشگاه الماس را در دولت آباد افتتاح کردند وضعیت ترافیک این محدوده خیلی بد شده . آقایون جلوی مغازشون را مانع می گذارند که کسی خودرو اونجا پارک نکنه . روبروی مغازه هم به راحتی و بدون دغدغه بعضی ها ماشین هاشون را تو ایستگاه اتوبوس پارک می کنند و اتوبوس مجبوره وسط خیابان مسافر پیاده و سوار کنه ..پلیس راهور هم نگو .. بی خیاااااال ... رد میشه و هیچی نمی گه..
صبح زود با آفتاب درخشانشجادو‌ی کویری و خاکستری و خلوتاتوبوس ساکت که همه مسافرانش خواب بودندصدای لئونارد کوهنهمه چیز می توانست وب باشد اماموجود کریهه با نگاهی شیطانی که تا عمق وجود را به اتش می کشاند و هرم جهنمی اش حال آدم را بد می‌کرد.برخورد وحشتناکی که در برابرش مرگ را باید طلب کنی
فریاد و بغضی که خفه شد 
و پانیک اتک وحشناک و تنهایی
لعنت...
قسمت اول را بخوان قسمت 105
یکی دوساعتی سرپا ایستادیم تا ماشین را از دور دیدیم و بچه ها ذوق زده برای آن دست تکان دادند و بالا و پایین می پریدند.
کامیون، جلویی پایمان ترمز کرد. از پایین فقط سرهای زنان و مردان پبدا بود. به سمت عقب کامیون رفتیم، که درهای آن را مسافران باز کردند و نردبام کوچک را پای آن گذاشتند و ما سوار شدیم. همگی به هم دیگر چسبیده بودیم. هر تکانی که ماشین می خورد، همه ی آدم ها روی هم می ریختند. در میان مسافران بز،گوسفند، مرغ و... هم بود
طی مسیر بیشترین حسی که به من لذت میداد دیدن مناظر طبیعی بود که برایم تازگی داشت و تنها فکری هم ذهنم را مشغول کرده بود این بود که در کربلا و نجف چکار باید بکنم.
نیمه های شب به مرز مهران رسیدیم.وقتی اتوبوس در محله ی مسکونی و خلوتی ایستاد تعجب کردم . این حیرت زمانی بیشتر شد که دیدم مسافران دارند با مقداری وسیله پیاده و وارد یکی از خانه ها می شوند. آخرین نفر من و دخترم بودیم که پیاده شدیم و از مسئول کاروان که گوشه ای ایستاده بود پرسیدیم چرا پیاده شوی
کرایه اتوبوس VIP
اتوبوس یکی از پرکاربردترین وسایل نقلیه حال حاضر جهان به شمار می آید که نقش بسیار مهمی در جابجایی روزمره مردم دارد. سفر با اتوبوس دارای کمترین محدودیت ها می باشد. شرایط اقتصادی نه چندان مناسب در این روزها باعث شده تا سفر در خانواده ها نقش کم رنگ تری نسبت به گذشته داشته باشد. بعضی افراد با دیدن هزینه های سرسام آور بلیط های هواپیما و قطار و … تصمیم می گیرند در خانه بمانند و به پولشان دست نزنند. اما در هر حال سفر و تفریح را نیز بایس
سعی دارم از این به بعد فرصت های طلایی رشد رو که از دست میدم اینجا بنویسم تا بعدا ببینم و عین چی حسرت بخورم.
صبح ساعت شش تو برف کلی وایساده بودم تو برف تا تاکسی گیرم بیاد برم سر کار.نیم ساعت طول کشید تا ی ماشین برام نگه داشت و صندلی حلوش هم خالی بود، ماشین تمیزی هم بود.قبل از سوار شدن دیده بودم ی خانم - به گمانم ی دختر - زودتر از من اومده و منتظر تاکسیه.من رفتم جلوتر از اون وایسادم. چند کوچه بالاتر.زرنگی کردم مثلا. سوار ماشین شدم و از کنارش رد شدم.به
 
به گفته وی نیروهای امداد و اورژانس در محل حضور دارند و در حال خارج کردن کشته شدگان این حادثه از داخل اتوبوس هستند.
 
به گزارش اسپوتنیک، سخنگوی اورژانس منطقه یاروسلاول، امروز شنبه، اعلام کرد، که در اثر برخورد یکدستگاه اتوبوس با یک کامیون در این منطقه 9 نفر کشته و 21 تن نیز مصدوم شدند.
به گفته وی نیروهای امداد و اورژانس در محل حضور دارند و در حال خارج کردن کشته شدگان این حادثه از داخل اتوبوس هستند.
سوار تاکسی شدم. همیشه اولِ راه کرایه را حساب می کنم. جنگ اول بِه از غرولند و نارضایتی آخر. دلیل دیگرم هم این است اگر پول خرد لازم داشته باشد کارش راه بیفتد. راه همیشگی بود و کرایه مشخص. راننده پانصد تومان اضافی تر می خواست. ندادم. ترمز زد. پیاده شدم. دو ثانیه بعد سوار تاکسی دیگری بودم که نذر داشت امروز کرایه نگیرد. گفت کارگر است. این دومین باری بود که سوار ماشینی می شدم که به عشق ائمه مسافر جا به جا می کرد.
به قول آقای فاطمی نیا «اینا از اسراااره آق
بیدار شدم. خیال می‌کردم رسیده‌ایم مشهد. یک چشمی و با موهایی پریشان از پسری که روی صندلی ردیف کناری من نشسته بود پرسیدم «الان باید پیاده شیم یعنی؟» متوجه نشد که با او صحبت می‌کنم. مرد جوانی که کنارش نشسته بود از من پرسید «ترمینال مشهد منظورته؟» گفتم آره. گفت «نه، هنوز نرسیدیم.» یکی از کسانی که توی اتوبوس کار می‌کرد آمد و با لبخند گفت «نماز و سرویس بهداشتی. نیم ساعت دیگه نگید چرا نگه نداشتید.» سریع پوشیدم و رفتم پایین. طلوع خوش‌رنگی بود. ولی ا
توی ایستگاه اتوبوس در تاریکی و سرما و همهه ی بی مورد ِ باد ایستاده بودم . برای چند لحظه دست به سر کردن غصه ای که این روزها به جانم افتاده،  زیر لب تصنیف غریبانه ای را می خواندم ، یکهو صدای زنی میانسال با قد و بالای میانه که چادر خیلی براق سرش بود و رویش را هم محکم گرفته بود تصنیف خوانی ام را قطع کرد : ببخشید خانم ! خانم با شمام ! من : جانم حاج خانم ؟ او :  اینجا اتوبوس صارمی هست ؟ من : بله ، او : خیلی سرماست ، دو بار از وَن های اول کوثر پیاده شدم توی این
داشتم برای لیلی شکلک در میاوردم که مسافر آخر سوار شد، همان خانوم مهربونی که وقتی وارد ایستگاه شد بهم لبخند زد و گفت morgen :) شارژ کارت اتوبوسش تموم شده بود و کارت پول همراه نداشت. شروع کرد با راننده چونه زدن که خب من الان کارت پول همراهم نیست و دارم می‌روم کلاس زبان و دیرم شده و ... راننده هم شوخی نداشت می گفت که برو از اون فروشگاه کنار خیابون کارتت رو شارژ کن و با اتوبوس بعدی بیا و خب به من مربوط نمیشه که کلاست دیر شده و خب حالا که کارت پول نداری، ن
صبح سوار اتوبوس شدم، خانومه با پسرش حرف میزد(پسره شاید 8 یا 9 سالش بود).نمیدونم راجع به چی حرف میزدن که یهو پسره به مامانش گفت: مامان ما چقدر بدبختیم که تو ایران زندگی میکنیم. 
مامانش هم جواب داد: مامان جان، آدم بدبخت هرجا زندگی کنه همینه.
 
 
اخوندی در اتوبوس نشسته بود که یک نفر که کمی بوی الکل میداد سوار شد و کنار او نشست مرد مست روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از آخوند پرسید: حاج آقا روماتیسم از چی ایجاد میشه؟
آخوند هم موعظه را شروع کرد و گفت: روماتیسم حاصل مستی و بی بند و باری و روابط نامشروع،حرام خواری،خبث اندیشه،چشم هیز،وگناهان کبیره بسیاری است 
مرد با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه ی خودش شد...
آخوند از او پرسید چند وقت است رماتیسم داری؟ مرد گفت من رومات
هوا ابری بود. شیطان کوه در لایه ای از مه فرو رفته بود. ترمینال خلوت بود. به جز چند سربازی که منتظر اتوبوس کرمانشاه بودند کسی نبود. تلویزیون سالن انتظار ترمینال برای خودش تصاویری از سیل ها را نشان می داد. دور ساختمان ترمینال راه می رفتم. مجید کنار کیسه خواب و کوله ی سربازی اش ایستاده بود. مرخصی وسط آموزشی اش تمام شده بود و باید برمی گشت. مسافر کرمانشاه بود.
دلم یک چیزی مثل سیگار می خواست. چیزی که حجم اندوه آسمان ابری و انتظار برای اتوبوس کرمانشاه
سر سه راه... منتظر تاکسی ایستادم (میدون هست ولی نمیدونم چرا بهش میگن سه راه؟!).
دخترکی کم سن و سال، شاید حدود پانزده شانزده سال منتظر تاکسی ایستاده. با مانتویی بسیار کوتاه و جلو باز (اینش به من ربطی نداره).
سوار تاکسی شدم. اونم گفت... بعد گفت که پول ندارم.
راننده مرد سن بالایی بود و گفت بیا بالا.
در طول راه راننده چندین بار ایستاد تا مسافر سوار و پیاده بشه. حالا همین دختر خانم که خودش رو تو ماشین ولو کرده بود گفت: آقا تندتر برو من کار دارم!
راننده هم ب
شب است.ایستگاه اتوبوس باید غلغله باشد؛اما نیست.تنها دختری با مادرش و مردی با طوطی اش کنار صندلی های سرد ایستگاه ایستاده اند.روی صندلی ها نمی نشینند؛ هر لحظه ممکن است اتوبوسی از راه برسد؛ نشستن بیهوده ست.نشسته نمیتوان در  انتظار اتوبوسی ماند.
باد زوزه می کشد لای درختان عریان دو طرف خیابان. هوا ابریست؛ باید باران ببارد.اما نمی بارد؛حتی یک قطره هم نمی بارد. دختر با خود میگوید:« لابد چشمه ی اشک ابرها خشک شده.» بعد از مکثی،اینبار مادرش را خطاب می
امروز که داشتم پیاده از خوابگاه میومدم دانشکده تو مسیر با صحنه جالبی برخورد کردم:
ی آقای موتور سوار گرم و صمیمی و یه آقای مگان سوار سرد و خشک
صحنه جالب این بود ک موتور سوار زنده پوش با صمیمیت تمام مگان سوار سلام و صبح بخیر گفت، اما مگان سوار فقط با تکان دادن سر جوابش رو داد و حتی یه بوق خشک و خالی نزد، واقعا چی باعث میشه اینقدر خودمون رو بگیریم؟؟ شما چیزی ب ذهنتون میرسه؟؟؟
اتوبوس دربستی واحد گشت
امروزه از اتوبوس در مراسمات مختلفی از جمله مراسم ختم ، اردوهای دانش آموزی ، تشریفات اداری کارکنان و … استفاده می شود. خدمات حوزه اتوبوس رانی شامل سرویس های مختلفی می شود مثل کرایه اتوبوس دربستی ، اجاره اتوبوس واحد گشت ، کرایه اتوبوس بهشت زهرا ، کرایه اتوبوس VIP و … . گاهی اوقات برای جابجایی های دسته جمعی یا گروهی اتوبوس بهترین انتخاب می باشد. اگر قصد توقف در هر جای ممکن را دارید اتوبوس دربستی یکی از بهترین گزینه ها ب
دو روز پیش بود که صبح از خواب بلند شدم و تصمیم گرفتم که به جای دانشگاه برم اتوبوس‌گردی. مدت‌ها بود تصمیم داشتم همینطوری بدون مقصد مشخصی اتوبوس‌ها را سوار بشوم و در یک ایستگاهی پیاده بشوم و دوباره سوار اتوبوس دیگری‌ بشوم. هوا آفتابی بود و در عین حال یک باد خنکی هم می‌وزید. هنوز به دم در نرسیده بودم که راهم را به سمت اتاقم کج کردم و کوله‌ام را سبک کردم. لپ‌تاپ و شارژر و دفتر و کتاب کارم را از کیفم در‌آوردم و یک بطری را پر از آب کردم و راهی شدم.
سفر ۷۲۴ سامانه ای است میان شما و شرکت‌های مسافربری تا فرآیند خرید و فروش بلیت اتوبوس را به ساده‌ترین شکل ممکن برساند. بررسی مداوم برترین دفترهای مسافربری و همکاری با شرکت هایی چون سیر و سفر، همسفر، میهن‌ نور، عدل، رویال سفر، ترابر بیتا، تک سفر، ایران پیما، آریا سفر آسیا و... این بستر را فراهم کرده تا برای تمام مسیرهای داخلی و خارجی حق انتخاب‌های گسترده‌ای پیش روی خریداران قرار بگیرد. رزرو بلیت اتوبوس بدون نیاز به عضویت، امکان مشاهده نوع
صبحی داشتم میرفتم شرکت (بخاطر مراسم امروز ما آماده باش هستیم) توی مسیر یه پیرمردی رو دیدم که اون موقع صبح کنار خیابون منتظر تاکسی بود ؛سوارش کردم گفتم: حاجی کجا میری
گفت: میرم واسه راهپیمایی
گفتم: حاجی الان که خیلی زوده!
گفت:یخورده بعد خیابونا بسته میشه تاکسی گیرم نمیاد
گفتم: خب اتوبوس هست دیگه، همشون هم مجانی میبرن تا مسیرهای راهپیمایی
گفت: من با این پا نمیتونم اتوبوس سوار بشم
گفتم : حالا برا شما واجب نیست که با این شرایط بری راهپیمایی
گفت
من دیشب راه افتادم با اتوبوس اومدم تهران از شهرمون. و من همیشه از بس استرس مسیر دارم، هیچ وقت خوابم نمیبره و تا صبح جاده رو نگاه میکنم. میترسم راننده یه وقت خوابش بگیره، یا حتی میترسم راننده سکته کنه. از کنار این نفت‌کشا هم که رد میشیم فقط به دقت نگاه می‌کنم و نفسم در نمیاد. بدترین قسمت جاییه که یه ماشین سنگین تو جاده هست، یه کامیون داره ازش سبقت میگیره و در همون حین اتوبوس هم وارد سبقت میشه، من همش میگم خب الان اگه خدای نکرده یک ثانیه این کامی
روزا پارکس یک فعال حقوق مدنی بود که از تسلیم صندلی خود به مسافر سفید در اتوبوس جداگانه در مونتگومری آلاباما امتناع ورزید. سرپیچی او باعث شد که مونتگومری اتوبوس بایکوت شود. موفقیت این کشور تلاش های سراسر کشور را برای پایان دادن به تفکیک نژادی در تأسیسات عمومی آغاز کرد.پارک رزا کی بود؟روزا پارکس رهبر حقوق مدنی بود که امتناع از دادن صندلی خود به مسافر سفید در اتوبوس جداگانه منجر به مونتگومری اتوبوس بایکوت شد. شجاعت او منجر به تلاش های سراسر کش
روزا پارکس یک فعال حقوق مدنی بود که از تسلیم صندلی خود به مسافر سفید در اتوبوس جداگانه در مونتگومری آلاباما امتناع ورزید. سرپیچی او باعث شد که مونتگومری اتوبوس بایکوت شود. موفقیت این کشور تلاش های سراسر کشور را برای پایان دادن به تفکیک نژادی در تأسیسات عمومی آغاز کرد.پارک رزا کی بود؟روزا پارکس رهبر حقوق مدنی بود که امتناع از دادن صندلی خود به مسافر سفید در اتوبوس جداگانه منجر به مونتگومری اتوبوس بایکوت شد. شجاعت او منجر به تلاش های سراسر کش
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود. اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم‌رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادو
   چند روز پیش ها داشتم فکر میکردم اگر یک روزی توانستم در زمان به عقب برگردم، چه چیزی را همراه خودم بیاورم که بقبه ابن قضیه را باور کنند؟ آن اتوبوس کوچک مدرسه موشها را با خودم بیاورم یا آن عروسک پارچه ای دماغ کوچولویی که شبیه آنابل اصلی بود یا آن بشقاب و کاسه ی بزرگ سفالی که نقش چند سوار کار در حال چوگان بازی کفش نقش بسته بود یا اصلا یکی از بشقاب های ملامین مان که پر از برگ های سبز بود؟ آخرش به این نتیجه رسیدم که هر چه بیاورم باور نمیکنند. بهتر ا
این روز ها با افزایش قیمت ارز، هزینه ی مسافرت های خارجی چندین برابر شده است. قیمت بلیط هواپیما و هتل و... باعث شده که تعداد زیادی از علاقه مندان سفر خارجی از تصمیم خود صرف نظر کنند، اما مگه میشه کلا بی خیال سفر کردن شد؟! ما اینجا به شما سفر با اتوبوس را پیشنهاد میکنیم چرا که نه تنها این روزها تهیه بلیط اتوبوس بصورت آنلاین کار را بسیار آسان کرده است بلکه امکانات رفاهی و خدمات رسانی شرکت های اتوبوس رانی بسیار بهتر شده است و اگر یکبار سفر با اتوبو
بیدار که می‌شوم زمانم را نمی‌دانم، اولش می‌دانستم اما حالا دیگر فقط می‌دانم که بعد از آن زنگ هشدار بیدارکننده باید حاضر شوم و بیرون بروم. وقتی که بیرون بروم، زمان خودش را نشانم می‌دهد. آن خانم و آقای میان‌سالی که هر روز باهمند و خانم در حال متهم کردن آقا به بی‌مسئولیتی‌‌ست را باید مقابل بنگاه املاک سر خیابان ببینم، اگر بنگاه املاک را گذرانده باشند و مرد در حال دفاع از خودش باشد، یعنی دیر شده است. آن پسر جوان دوچرخه‌سوار را باید درحالی
تشکر رهبر انقلاب از شرکتم در انتخابات
صبح امروز 16اردیبهشت91 که روز گذشته اش درانتخابات مجلس شرکت کرده بودم و با یاد سیدالشهدا خوابیده بودم ،درخواب دیدم که من از خیابان آزادی سمت انقلاب سوار اتوبوسی شدم که رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای راننده آن بودند و من که پشت سر دیگری وارد اتوبوس شدم و به ایشان سلام دادم وایشان درجواب فرمودند: سلام مسعود آقا ،اینگارمرا می شناختند و من درادامه عرض کردم : خسته نباشید وایشان خیلی محکم تشکر کردند. در اتوبوس ا
اگه بدونین چه کونی ازم پاره شد تا به اتوبوس رسیدم
می دونم بی ادبیه اما واقعا برای بیانش لازم بود همین کلمه رو به کار ببرم
یارو راننده و تعاونی تلفن بر نمی داشتن
دیر رسیدیم
با بابام دعوام شد ریدیم به هم
تو ترمینال مثه خر بدو بدو می کردیم
قلبم اومده بود تو دهنم چون اگه جا می موندم بابام جرم می داد
القصه الان تو اتوبوس در خدمت تونم
با یه کفش مجلسی کثیف و خاکی که زیرش جوراب اسپورت پوشیدم :/
تازه شلوار پامم شسته بودم خشک نشده خیس خیس پامه
تا اونجا سرد
✨﷽✨
داستان کوتاه پند آموز
مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر»ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیا
دوبی همواره یکی از پیشگام‌ترین شهر‌های جهان در خصوص ارتقای امکانات شهری به مدرن‌ترین فناوری‌های موجود در جهان به شمار می‌رود که سعی دارد جزو نخستین شهر‌های میزبان اتوبوس‌های درون شهری مجهز به اینترنت وای‌فای باشد و در همین زمینه نیز با شرکت‌های مختلفی وارد همکاری می‌شود.
 
 
سازمان حمل و نقل امارات متحده عربی با همکاری شرکت مخابرات این کشور به تازگی اعلام کرده است که مسافران اتوبوس‌های درون شهری دوبی و ابوظبی قادر خواهند بود از ای
انواع اتوبوس ولوو
اتوبوس ولوو B12
ظرفیت سرنشین این اتوبوس 42+2 است که در سال 1370 بعد از قرارداد و گرفتن نمایندگی فعالیت خود را در عرصه حمل ونقل عمومی مسافری کشور شروع کرد که از نوع VIP میباشد ورنگ یکنواخت در تمام نقاط بدنه دارد طول اتاق 12.5 متر است و 6 چرخ دارد.
اتوبوس ولوو B7
بدنه این اتوبوس از لحاظ کشیدگی در حالت متوسطی قرار دارد 3 عدد دریچه خنک کننده  موتور دارد 3 پله ورودی با ارتفاع کم جهت اسودگی مسافران دارد ظرفیت این اتوبوس 41 نفر است مسافرین دستر
امروز صبح که از خواب بیدار شدم نمازمو خوندم و انرژی گرفتم، و مثل همه شنبه های دیگه کلاس داشتم و باید سریع آماده میشدم. لباسامو پوشیدم و تند تند چند تا لقمه صبحونه آماده کردم. منتظر بودم که علی با ماشین بیاد و برم کلاس. دوباره داشت دیرم میشد طبق معمول!
بدو بدو رفتم و سوار ماشین شدم. توی راه واسه علی هم لقمه گرفتم تا اونم یه چیزی بخوره. بعدش شروع کردم جزوه هامو بخونم چون میدونستم استاد میپرسه، بالاخره رسیدم کلاس با 5 دقیقه تأخیر. از در که وارد شدم
با دانشگاه رفتیم کربلا ...پارسال بهمن...اره دیگه پارسال بهمن!
انقدددد مدیر کاروانمونو اذیت کردیم و دیوونه اش کردیم تقریبا ...داشت موهاشو میکند...!هی برمیگشت به ما میگفت منو اذیت نکنین دخترا...!تو رو خدا سر تایمتون بیاین‌..تو رو خدا بیاین سوار اتوبوس شیییین...
امروز فهمیدم ...فوت کرد!به خاطر کرونا!
باورم نمیشه...
میخوام زااار بزنم...
خیلیییییییییییی شوکه ام...
کل خاطرات کربلامون اومد جلو چشمم...
حرص خوردناش...غذا پخش کردناش...خستگیاش...خخخخ تا مینشست تو ا
کرایه اتوبوس
وسایل حمل و نقل عمومی امروزه نقش بسیار مهمی در زندگی مردم دارند. بطوریکه حجم بسیاری از افراد برای جابجایی تا محل مورد نظر از آنها استفاده می کنند. یکی از پرکاربردترین این وسایل ، اتوبوس می باشد. اتوبوس ها انواع مختلفی دارند و سرویس های مختلفی را در بر می گیرند. از کرایه اتوبوس دربستی گرفته تا اجاره اتوبوس واحد گشت.
کرایه اتوبوس مزایای بسیاری دارد. هزینه پایین کرایه اتوبوس باعث شده تا انتخاب نخست بسیاری از افراد اتوبوس باشد. ال
کاربردهای ردیاب خودرو برای اتوبوس مسلما از ردیاب اتوبوس می توان استفاده های زیادی برای جا به جایی انجام داد از قیبل سرویس دانش آموزان مدارس،اتوبوس شهری برای جا به جایی مسافران از شهری به شهر دیگر و....
در واقع کاربرد ردیاب خودرو برای اتوبوس میتوان به فراهم کردن ایمنی ماشین و همچنین میتوان از ردیاب اتوبوس برای پیدا کردن جاده های کوتاه و در واقع سالم استفاده کرد..
ردیابی جی پی اس اتوبوس چه کاربرد هایی دارد
[caption id="attachment_421" align="aligncenter" width="743"] ردی
چند روز پیش که از دانشگاه برمیگشتم، از اتوبوس که پیاده شدم و رفتم سمت در جلویی اتوبوس تا کارت بزنم، یک دفعه یه پسر بچه‌ی مدرسه ای با قد حدودا 150 کوله ی مدرسه شو با فریاد پرت کرد تو صورت پسری که قدش حدود 175 بود! پسر قدبلند اول واکنش طبیعی داشت و تعجب کرد اما بعد نگار که بدونه پسر قدکوتاه چشه دیگه واکنشی نشون نداد و مثل چند لحظه ی قبل با دو دوستش رو به خیابان ایستادند و آن‌طرف را نگاه کردند. اما پسر قدکوتاه دلش بیشتر از اینها پر بود و بعد از کیفش خو
سفر از بهترین و لذت بخش ترین کارهای زندگی هر فرد است . سفر به خارج از کشور ، دیدن محیط جدید ، آشنایی با فرهنگ های مختلف ، غذاهای متنوع و افراد جدید رنگ و بوی تازه ای به زندگی میبخشد . خیلی از افراد سفر به کشور دیگر را سخت و یا غیر ممکن میدانند چرا که فکر میکنند هزینه های لازم را ندارند  ما در این مقاله به شما توضیح میدهیم که میتوان با هزینه های مقرون به صرفه هم به کشوری دیگر سفر کرد . ترکیه کشوری هست که شما به راحتی میتوانید با اتوبوس به آنجا سفر ک
امروز صبح که از خواب بیدار شدم نمازمو خوندم و انرژی گرفتم، و مثل همه شنبه های دیگه کلاس داشتم و باید سریع آماده میشدم. لباسامو پوشیدم و تند تند چند تا لقمه صبحونه آماده کردم. منتظر بودم که علی با ماشین بیاد و برم کلاس. دوباره داشت دیرم میشد طبق معمول!
بدو بدو رفتم و سوار ماشین شدم. توی راه واسه علی هم لقمه گرفتم تا اونم یه چیزی بخوره. بعدش شروع کردم جزوه هامو بخونم چون میدونستم استاد میپرسه، بالاخره رسیدم کلاس با 5 دقیقه تأخیر. از در که وارد شدم
مسافرت با اتوبوس از جمله مقرون به صرفه ترین راه های سفر است. به همین جهت، بلیط این وسیله نقلیه از گذشته، همواره در تمامی مسیرها ارائه شده و پر فروش نیز بوده است. همین تقاضای بالا نیز موجب شد تا بلیط اتوبوس علاوه بر پایانه های مسافری و تعاونی ها، در سامانه های فروش اینترنتی خدمات سفر هم به مسافران ارائه شود. بدین ترتیب کاربران محترم می‌توانند به راحتی بلیط اتوبوس را نیز همچون سایر انواع بلیط سفر نظیر بلیط هواپیما داخلی و خارجی و بلیط قطار از
کسانی که ساکن الهیه، بهداری و دادگستری هستن کم و بیش راننده های کارسان (بهشون باید گفت مینی، مینی بوس) رو میشناسن.
یکی از اونها اسمش مسعود بود. چند روز پیش رفتم سر ایستگاه منتظر شدم بیان دیدم هیچ خبری نیست. اومدم پشت جایگاهِ ایستگاه تا زیر سایه باشم. دیدم یه اعلامیه زدن. با دیدنش خشکم زد.
خودِ مسعود بود. "جوانمرگ مسعود ریخکی". دنیا رو سرم خراب شد. اینقدر ناراحت شدم که همون لحظه اشک تو چشمم حلقه زد. ناچار شدم با اتوبوس برم خونه. تو اتوبوس هم همه در
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
  سال هاست در بسیاری اماکن عمومی و مراکز تحصیل و وسایل نقلیه ی عمومی تفکیک جنسیتی اعمال می شود. و در این میان چیزی که باعث تعجبم شده اعتراض هایی ست که گهگاه برای برهم خوردن این روال صورت گرفته است. خانم های بسیاری هستند که نگاهی متفاوت تر از آنچه که بر جامعه حاکم است به این مقوله دارند و عده ای موافق آتشین این تفکیک ها . و همواره تعداد زیادی از خانم ها در وسایل نقلیه عمومی دیده می شوند که با احترام در میان مردان از فضای این وسایل استفاده می کنند
شما راننده اتوبوس هستید ... در ایستگاه اول دو خانوم و یک اقا سوار می شود در ایستگاه بعدی یک خانوم و بچه سوار و یک خانوم پیاده می شود... در ایستگاه بعدی یک آقا و سه خانم سوار می شوند ... فصل بهار است ... هوا بارانی است ... موهای راننده چه رنگی است ؟
______________________________________________________
منو نمیخوای عذابم ندهتو فکرو خیال شبا حالم بدهدوستم دااااااااره یا نداره؟نمیخوای بمونم بگو تا بدونمبگو تا دل تو هم آروم شه جونمدلت میخواد من نباشمدلت میاد!!
خواننده کیست؟ 
_____
بوسیله گزارش خبرنگار همشهری آنلاین به نقل از گاردین، فرشته کریم یکی از دانش آموخته های دانشگاه آکسفورد است که درون راه اندازی و اجرای پروژه «چارمغز» در سرزمین مادری خود کابل شریک کرده و می خواهد کودکان افغانستانی را بوسیله کتاب و تاریخچه خواندن تعلق مند یواش. افغانستان یکی از کشورهای دنیا با پایین ترین نرخ لیست است و در آن از هر ۱۰ بزرگسال، فقط سه نفر (بر اساس آمار یونسکو) توان قرائت کردن و نوشتن دارند. بسیاری از مدرسه ها قفسه ندارند و کتاب
پنجشنبه صبح برای این که حس کار پیدا کنم، کمی دور و برم رو تمیز کردم. میز خودم و حتی میز بغلیم و حتی‌تر میزی که بساط چایی روشه رو دستمال کشیدم و بعد رفتم دستمالو شستم. قوری رو که معلوم نبود چند روزه خالی نشده هم شستم و برای اولین بار تو آزمایشگاه چایی گذاشتم دم بشه (همیشه تی‌بگ استفاده می‌کردم). بعد انتظار داشتم بشینم و بوی چایی بپیچه ولی این خبرام نبود! به هر حال حالم کمی بهتر شد و نشستم پای کارام.
روز اولش خوب گذشت ولی بعد رسید به سراشیبی، تا ش
هر روز سوار اتوبوس می‌شوم، هر روز به سر کار می‌‌‌آیم، هر روز کار می‌کنم، هر
روز خودم را به موقع به رستوران محل کارم می‌رسانم تا گرسنه نمانم، هر روز کارم که
تمام می‌شود سوار اتوبوس شده و به محل زندگی‌ام می‌رسم. هر روز دخترم را بیرون می‌برم
تا حوصله‌اش سر نرود. هر روز...
چرا ماها این‌قدر تکراری شده‌ایم؟ گاهی از اتوبوس که پیاده می‌شوم، همین‌طور
به آدم‌هایی که در مقابل من در حال تردد هستند نگاه می‌کنم: چهره‌هایی معمولی،
لباس‌هایی معمو
 
 
زمان ما:-کلاس چندمی ؟ما: سوم راهنمایی!
- ینی کلاس نهمی ؟ ماشالله ماشالله!
این بین ما شروع می کردیم با خودمون شمردن که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم سوم راهنمایی میشه نهم یا نه ؟!
  
  
 الآن :ما:کلاس چندمی ؟
-کلاس هشتم!
ما: میشه چندم ؟ دوم راهنمایی ؟
 و ما این بین باز با خودمون میشمریم که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم هشتم میشه چندم!؟؟
  
 چرا خب :| هم اون موقع داستان داشتیم هم الآن -_- 
  
 + سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی فاصله مدرسه تا خونه رو با
ابرهای تیره آسمان زندگی‌ام را پوشانده. خسته‌ام. تعطیلات فرجه‌ها را از شنبه‌ی هفته‌ی پیش برای خودم آغاز کرده‌ام و بیش‌تر از ده روز می‌شود که کلاس‌ها را شرکت نکرده‌ام. به قول دوستی، عملا دچار تعارض داخلی شده‌ام. حضور در خوابگاه را هم نمی‌توانم تاب بیاورم... اما جایی را هم ندارم که بروم. نمی‌دانم راه درست و غلط کدام است. خسته‌‌ام.
دیروز خواستم از واقعیت فرار کنم. بی‌هدف سوار اتوبوس شدم و به اصفهان رفتم. نمی‌دانستم کجا باید بروم. نمی‌دا
چگونه در مسافرت ها بهترین و بد ترین رستوران را از هم تشخیص دهیم؟!
سعی کنید وارد رستوران هایی که مقابل آنها اتوبوس پارک کرده نشوید! یک قانون بین المللی بین راننده های اتوبوس و رستوران داران بین راهی وجود دارد که میگه: مسافر از شما… و غذا، سیگار رایگان برای راننده ها و شاگردان اتوبوس و همچنین شستشوی رایگان اتوبوس از ما ..
به عبارتی مسافران قربانی خدمات رایگانی که رستوران داران به راننده های اتوبوس می دهند، می شوند
ولی بی شک موقع سفر رستوران
راست می‌گویند راننده‌ی اتوبوس سکته کرده است، اما راننده‌ی آن اتوبوس نه، راننده‌ی این اتوبوس. این کشور پر است از رانندگانی که سکته‌ی مغزی کرده‌اند. آن دائم الخمرهایی که مست قدرت می‌رانند و دوربین‌ها را از کار می‌اندازند. مسافر، دانش‌آموز زاهدانی‌ باشد یا دانشجوی تهرانی، کشاورز اصفهانی باشد یا کارگر اهوازی، اتوبوس راهیان نور و پر سر و صدا باشد یا هواپیمای عاشق کوه و یاسوج و دنا ، قطار سوخته‌ی تبریز باشد یا کشتی سوخته‌ی سانچی، کهریز
دیروز صبح ساعت ۵ پاشدم، تا وسایلامو جمع کردم شد ۶ و نیم. دیگه اومدم اتوبوس سوار شدم، بعد هم مترو، هفت و نیم رسیدم راه آهن. این اولین باری بود که با قطار میومدم خونه. توی قطار که خیلی خوب بود، واقعاً استرسش نسبت به اتوبوس خیلی کمتره. میتونی هرکاری میخوای هم بکنی. ولی خب چون ایستگاه نیم ساعتی با شهر فاصله داره، باز اونجاش استرس داره دیگه. هرچند دارن اون مسیرو یک طرفه میکنن جاده‌ش رو، و یه ایستگاه هم دارن داخل شهر میسازن. امیدوارم خیلی زود افتتاح

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها